سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشقولانه


86/2/19 ::  10:3 عصر

هیشکی مثل من تورو نفهمید

 هیشکی مثل من به تو نخندید

دختری که عمرش بی تو به سر شد

دیوونه بود و دیوونه تر شد

با اینکه عشقی از تو نمیدید

با سایه ی تو مرد سفر شد

انگار نه انگار چشماتو بستی

انگار نه انگار قلبی و شکستی

انگار فقط من دیونه بودم

خوش باشی هرجا با هرکی هستی



نویسنده : امید نورزهی

86/2/19 ::  9:55 عصر

همنفسم سلام

امشب امده ام با اشک هایم با تو سخن بگویم با دانه های شفاف عشق که از اعماق جانم جاری می شود000

صفحات دفتر اشنایی ما هر روز با عطر جدیدی از عشق ورق می خورد ومن مانده ام که ایا خواهم توانست بار عشق تو را به مقصد برسانم یا نه؟

دوست دارم تو در کنار من بهترین لحظه ها را تجربه کنی دوست دارم تو نیز به مانند من طراوت عشق در چشمنت حلقه زند دوست دارم در کنار من

مملو از عشق باشی مملو از عطر امید000

شبها که بی حضور تو در کنارت خاطرات مشترکمان را با دیدگانی ااشکبار نامه های تو را مرور می کنم در هر کلمه از نامه ات تصویر چشمانی را می بینم که مهربانانه چشم به ورقی دوخته اند که خوب می دانند من برای استمشاق عطر تو ان را در اغوش خاهم کشید000

نامه هایی که هر کدام تجلییاز عشقند ... کاش می شد با نو و در کنار تو عشق را در اغوش کشید000

مهربان یاور زندگی ام000

در این شب مهتابی که می دانم دلتنگ عطر بارانی اشکهایم را تقدیمه قلبه دریاییت می کنم000

از صمیم قلبی که به راهت باخته ام دوستت دارم


نویسنده : امید نورزهی

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
1689


:: بازدید امروز :: 
1


:: بازدید دیروز :: 
0


:: درباره خودم ::


:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

عشقولانه

:: اشتراک در خبرنامه ::